سوفیاسوفیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

تقدیم به دخترم سوفیا

من و دخترم سوفیا

به نام او سلام دخترم من فدای ثانیه به ثانیه زندگیت بشوم که وقتی تو رو کنار خودم حس می کنم  آرامشی بی نهایت زیبا را تجربه می کنم از وقتی از تهران برگشتی تمام وقتم را در خدمت تو هستم. خیلی ملوس شدی بابا با هم کلی بازی می کنیم و شما پایان هر بازی خنده زیبایت را نثار من می کنی صبح که از خواب بیدار می شی اول کلی ورزشت می دم و بعد شربت ویتامینه را به شما می دم.و بعد پدر و دختر با هم صبحانه می خورند بعد من ظرفها رو جمع می کنم و عملیات شستشوی ظرفها شروع می شه. بعد پوشاک شما رو عوض می کنم  و بعد کلی با هم  بازی می کنیم. قبل از نهار شما کمی استراحت می کنی و من فرصت پیدا می ک...
28 بهمن 1390

پایان دلتنگی

به نام او سلام نفسم سلام عمرم خوبی بابا ممنونم بابا که با حضورت به من جانی دوباره بخشیدی و اجازه دادی دوباره حضورت را حس کنم. روز سه شنبه قرار بر این شد که شما با خاله زهرا( خاله بابا ) برگردی. مامان هاجر یه مقدار کار داشت و آمدنش با کمی تاخیر می باشد.  من هم گرفتار دانشگاه بودم  البته بابا اگر خاله زهرا تهران نبود تمام گرفتاریهایم را فراموش می کردم و خودم راهی می شدم برای آوردنت. با خاله راهی فرودگاه شدی و ما هم اینجا برای دیدنت بال بال می زدیم. وقتی فهمیدم پرواز تهران کنسل شده پرو بالم ریخت و می بایست تا فردا صبر می کردم. چهارشنبه ساعت ۱۱:۳۰پرواز شما بود .صبح چهارشنبه ت...
21 بهمن 1390

باز هم دلتنگی

بنام او که به من چشم داد تا تو رو ببینم سلام آرام جانم اجازه بده بابا تا اول از هر چیزی  بغض دلم را فریاد بزنم خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دلم برای دخترم تنگ شده. احساس خفگی می کنم بابا از اینکه بغضم و غمم را درون خودم ریختم  و دم نزدم از چی می تونم شکایت کنم؟ از کی ؟ وقتی خودم باعث این همه دلتنگی هستم به کی شکایت کنم؟ الان ۲۰ روز هست که من روی ماه...
6 بهمن 1390
1